تازه کار پایین اومدن از پله های ساختمون شهرداری رو تموم کرده بودم که یادم اومد چندتا برگه رو اون بالا جا گذاشتم و حالا باز مجبور بودم دو طبقه رو برگردم بالا جدا که مسخره بود و سر همین قضیه حسابی لیچار بار خودم کردم . چند دقیقه بعد که از در خروجی با عجله بیرون زدم و مشغول نفس نفس زدن بودم اوضاع به مراتب بدتر هم شد اون سمت خیابون یه نفر با انرژی تمام دست تکان می داد. دوتر از چیزی بود که بتونم تشخیص بدم کجا رو نگاه می کنه مردک چنان دست تکان می داد و هیاهویی
روی مبل لم داده بودم داشتم به این فکر میکردم که چقدر از عطر جدیدی که روی گردنش زده بود خوشم اومده. مدت ها بود که فقط عطری که من براش گرفته بودم رو میزد و حالا این بوی تازه یه جور هیجان جدید درون من ایجاد کرده بود که مدام دوست داشتم بهش فکر کنم. حتی باعث شد بی دلیل بلند بشم و برم جلوی آینه بایستم و خودم رو برانداز کنم. پیراهن نوک مدادی که تنم بود پر از چروک شده بود و سعی داشتم با کشیدن دست رو پیراهنم چروک هاشو رفع کنم، اما خب هیچ کمکی نکرد تعجبی هم نداشت،
درباره این سایت